شهید مهدی باکری به روایت چند فرمانده
تاریخ انتشار: ۵ فروردین ۱۴۰۳ | کد خبر: ۴۰۰۰۴۷۵۵
مهدی باکری متولد ۱۳۳۳ در میاندوآب، پس از اخذ دیپلم وارد دانشگاه تبریز شد و در رشته مهندسی مکانیک مشغول تحصیل شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال آن تشکیل سپاه پاسداران، به عضویت این نهاد درآمد و در سازماندهی و استحکام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا کرد.
پس از آن، بنا بهضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد و همزمان با خدمت در سپاه، به مدت ۹ ماه با عنوان شهردار ارومیه خدمت کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در عملیات رمضان، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا شد و با همان مسئولیت، در عملیاتهای والفجر مقدماتی، والفجر ۱، ۲، ۳، ۴ و عملیات خیبر و بدر نقشآفرینی کرد و سرانجام در عملیات بدر، در تاریخ ۱۳۶۳/۱۱/۲۵ به شهادت رسید.
سردار یعقوب زهدی؛ سومین فرمانده توپخانه سپاه در دفاع مقدس روایت میکند: در عملیات والفجر یک، یک بحثی مطرح بود و آن این بود که قرار بود قرارگاه کربلا از سرپلی که لشکر ۳۱ عاشورا گرفته بود عبور کند و هدفهایشان را بگیرند و مسئله را حل کنند
آقای محسن رضایی خواستند این تصمیم را بررسی کنند. فرماندهان یگانها یکییکی آمده بودند ولی آقای مهدی باکری از خط عقب نمیآمد و همانجا در خط مقدم بود. ما با یک تیم شش-هفت نفری در یک جیپ نشستیم و به سمت آقای باکری حرکت کردیم.
به جنوب بجلیه رسیدیم. سنگر به سنگر به دنبال مهدی باکری بودیم، آتش دشمن هم مرتب میآمد. نیروها داخل سنگر بودند، ما هم از کانال میرفتیم و سنگر به سنگر مهدی باکری را صدا میزدیم.
در یکی از سنگرها برادری با صدای گرفته گفت، برادر چکار دارید. آمد بیرون، خود آقا مهدی بود! همه لباسهایش خاکی و گلی و صدایش هم گرفته بود. چون دو شب بود که در خط نخوابیده بود؛ یعنی عادتش این بود که آنقدر در خط میماند تا خط را تحکیم کند و مطمئن بشود، بعد عقب بیاید.
چون فرمانده لشکر در خط بود، هیچ نیرویی به خودش اجازه نمیداد که دچار تزلزل شود. به ایشان گفتیم که وضعیت اینطور است، آقا محسن گفته که به عقب بیاید، میخواهیم در مورد عملیات صحبت کنیم. آقا مهدی قبول کرد که به عقب بیاید.
از ارتفاعات که پایین میآمدیم تا سوار ماشین شویم، یک تانکی آنجا بود، ظاهراً روی مین رفته و شنیاش پاره شده و آنجا مانده بود. مهدی باکری گفت یک دقیقه صبر کنید. رفت سراغ آن تانک، زیرش را نگاه کرد. گفتیم چه بود؟! گفت نزدیکیهای ظهر یک نفر اینجا زخمی شده بود، او را کشیدم، زیر تانک بردم که دیگر ترکش نخورد. الآن رفتم او را بیاورم، اما نبود! حالا نمیدانم او را برده بودند یا نه.
یعنی میخواهم بگویم یک فرمانده لشکر اینقدر دقت و ظرافت داشت که یک نیرویش زخمی شده، او را میکشد، زیر تانک میگذارد تا محفوظ بماند که سر فرصت او را به عقب ببرند؛ یعنی ارتباط فرمانده لشکر و نیروی بسیجی را اینجاها باید مطالعه کنند و ببینند به چه نحو بوده که نیروی بسیجی عاشق فرمانده لشکر میشد.
کسی مثل شهید مهدی باکری از نظر اعتقادی، یک نفس خیلی سبحانی و خدایی داشت و اصلاً اهل شوخی نبود. بیشتر جدی بود و کسی هم پیش او کلمات نامربوط نمیگفت. درواقع کلمات لهو را هم جزو محرمات میدانست. ایشان یک شخصیت عرفانی و معنوی داشت و دیگران هم تحت تأثیرش قرار میگرفتند.
شهید باکری
همچنین سردار احمد غلامپور؛ فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس میگوید: مهدی باکری جزو فرماندهان منحصربهفرد ما بود. همه فرماندهان ما خوب بودند. همه آنقدر خوب بودند که خداوند آنها را انتخاب و شهادت را نصیبشان کرد.
مهدی باکری ازاینجهت منحصربهفرد بود که درعینحالی که یک فرمانده بسیار موفق بود و مدیریت میکرد، به لحاظ اخلاقی و رفتاری و اطاعتپذیری و اخلاص و تواضع یک درجه از سایر فرماندهان ما بالاتر بود. این را بهجرئت میگویم.
یکبار پیش نیامد من به باکری بگویم برو این کار را انجام بده، او بگوید نه این کار سخت است و انجام نمیدهم. اگر کاری را به او میسپردی و دستور میدادی یا تکلیف میکردی، باجان و دل میپذیرفت و اما و اگر نمیآورد؛ حتی اگر احتمال زیاد میداد که خودش یا همه بچههایش به شهادت میرسند.
اینیک ویژگی بارز و مشخص مهدی باکری بود. نحوه مدیریتش هم عجیب بود؛ همان رفتاری که خودش با رده بالاترش انجام میداد، از زیرمجموعهاش طلب میکرد. این یک ویژگی بارز و شاخص آقا مهدی بود. نیروهایش آنقدر او را دوست داشتند که افراد بیرونی و فرماندهان دیگر هم متوجه این موضوع شده بودند.
زمانی که مهدی باکری شهید شد، آقا محسن، امین شریعتی را صدا کرد و گفت: برو جای مهدی فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا باش. اما مهدی باکری در این دو سال چنان کاری با قلب و روح و جان نیروهایش کرده بود که آقای شریعتی که سابقه حضور بیشتری در تیپ ۳۱ عاشورا را داشت و در عملیاتهای طریقالقدس و بیتالمقدس با بچههای لشکر ۳۱ عاشورا بود، به آقای رضایی گفت: من کجا، مهدی کجا؟! نپذیرفت و جلوی آقا محسن ایستاد.
آقای رضایی برای وادار کردن امین شریعتی، یکشب او را در قرارگاه فرماندهی بازداشت کرد و اجازه خروج به او نداد تا اینکه راضی شود فرماندهی را بپذیرد. میخواهم بگویم عشق مهدی به بچهها و رابطهاش با آنها اینقدر زیاد و عارفانه و عاشقانه بود که آقای شریعتی که خودش با بچههای لشکر عاشورا دوست و رفیق بود و خیلی بیشتر از مهدی سابقه کار و فرماندهی در این یگان را داشت، میگوید: من کجا مهدی کجا؟!
رحیم نوعی اقدم، یکی از فرماندهان گردانهای لشکر ۳۱ عاشورا بود. او تعریف میکرد که گردان احتیاط مهدی باکری بود و آمادگی داشت که او را برای عملیات صدا کنند. یک روز در مسیر بود که یک گلوله شلیک شد و گلویش را سوراخ کرد. در همان لحظه، مهدی باکری در بیسیم او را صدا کرده بود که آماده شو و بیا. او هم یکمشت گل برداشته و گذاشته بود توی گلویش و سوراخ را پر کرده بود تا بتواند با مهدی صحبت کند و بگوید آماده است و دارد میآید.
رحیم نوعی اقدم در کنار شهیدان باکری و سلیمانی
ببینید چقدر به فرماندهاش ارادت و عشق و علاقه داشت که حاضرشده بود با آن گل، سوراخ گلویش را پر کند که بتواند با او حرف بزند و بگوید آماده است. این مصادیق نشان میدهد که مهدی واقعاً یک شخصیت کمنظیر بود.
علاوه بر این سرلشکر رحیم صفوی روایت میکند: مهدی باکری در صبح روز آخر عملیات (۲۵ اسفند) در جلسهای که در منطقه شرق دجله برگزار شد، حضور داشت؛ یعنی چند ساعت قبل از شهادتش، با بقیه فرماندهان توی آن سنگر بود. وضعیت واقعاً اضطراری بود. مهدی بعد از جلسه رفت بهطرف لشکر ۳۱ و با یک گروهان از نیروهایش از دجله عبور کرد و به غرب دجله رفت.
عراقیها از روی جادهای که از بصره میآمد بهطرف منطقه همایون و منطقهای که او در آن مستقر بود، پاتک شدیدی را در مقابل لشکر ۳۱ عاشورا شروع کردند که براثر آن، اکثر نیروهای باکری به شهادت رسیدند. احمد کاظمی با باکری تماس گرفته بود و گفته بود که عقب بیاید ولی مهدی گفته بود: احمد بیا پیش من، ببین اینجا چه منظره زیبایی است! اگر الآن نیایی، دیگر هیچوقت من را نمیبینی.
کسی که همراه شهید باکری بود، میگفت: او توی خط مقدم، تا آخرین تیری که داشت، شلیک کرد. هم با آر. پی. جی و هم با تیربار شلیک میکرد. نارنجک هم پرتاب میکرد. بعد هم مدارکش را از توی جیبش درآورد و آنها را تکهپاره کرد تا معلوم نشود که مهدی باکری است.
بلندبلند آیات جهاد و سرودهای انقلابی را میخواند که در همان حال، ترکش خورد. او را تا کنار رودخانه دجله آوردند و سوار یک قایق کردند تا بیاورند سمت ایران که عراقیها به دجله رسیدند و با آر. پی. جی ۷ قایق را زدند و قایق تکهپاره شد. پیکر این بزرگوار هم همراه با رودخانه دجله به دریا پیوست و از او هم مثل برادرش، هیچ اثری پیدا نشد.
منبع: ایسنا
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: شهید مهدی باکری فرماندهان دفاع مقدس لشکر ۳۱ عاشورا فرمانده لشکر مهدی باکری عقب بیاید بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۴۰۰۰۴۷۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رکورددار بالاترین پرواز با بالگرد در جهان به روایت آسمان غرب
هشتم اردیبهشت، سالروز شهادت قهرمانی است که رکوردار بالاترین پرواز با بالگرد در جهان است و محمد عسگری در فیلم سینمایی «آسمان غرب» که این روزها روی پرده سینما در حال اکران است، به روایت مقطع کوتاهی از زندگی او میپردازد؛ این کارگردان در گفتوگو با ایمنا از عشق به وطن شهید علیاکبر شیرودی میگوید.
به گزارش خبرگزاری ایمنا از مازندران، این برای چندمینبار است که دیالوگهای طلایی میلاد کیمرام در نقش شهید شیرودی، تماشاگران را سر وجد آورده است «چه جوری وایسم و ببینم، خاکم رو دارند میگیرند، زن و بچه مردم رو میکشند، به ناموسمون دارند، تجاوز میکنند، نمیتونم، الان باید وایسیم و دفاع کنیم.»
جادوی سینما در روایت قهرمانان این بار هم مؤثر افتاده است و همه مجذوب فیلمی شدهاند که به بازخوانی تحولات روزهای ابتدایی آغاز جنگ تحمیلی و نقشآفرینی خلبانان هوانیروز در دفاع از میهن تمرکز دارد.
در دو سه روز ابتدایی پس از حمله نیروهای بعث عراق به خاک ایران، علیاکبر شیرودی به همراه جمع اندکی از همراهانش در نیروی هوایی تن به دستورات بالا نمیدهد و ترجیح میدهد نسبت به آن تمرد کنند! همین تمرد از یک دستور نظامی، اما تأثیری شگرف بر ادامه تحولات جنگ میگذارد.
«آسمان غرب» تلاش کرده است تا این چند روز ملتهب را به تصویر درآورد و روایتی از قهرمانی را به تصویر بکشد که جانش را در راه وطن و مردمش فدا کرد و امروز کلمه شهید کنار نامش نصب شده است.
محمد عسگری، کارگردان این فیلم به دنبال روایت بزرگمردی است که ستاره درخشان جنگهای کردستان نام گرفته بود و به گفته شهید «ولیالله فلاحی» رئیس وقت ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی: «ناجی غرب و فاتح گردنهها و ارتفاعات آریا، بازیدراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیرممکنها را ممکن ساخت.»
شهید شیرودی همچون آهنربایی است که انسانها را به خود جذب میکندمحمد عسگری در گفتوگو با خبرنگار ایمنا از مازندران درباره انتخاب موضوع فیلمنامهاش که درباره مقطع کوتاهی از زندگی شهید شیرودی است، میگوید: به لحاظ فنی برای هر کارگردانی جذاب است که در آسمان کارگردانی کند، حالا به واسطه هر چیزی که ممکن است یک هواپیما یا یک بالگرد باشد، اما در بخش دیگر، شیرودی یک شخصیت آهنرباگونهای است که انسان را جذب خود میکند.
وی میافزاید: بهویژه در این دوره زمانه ما، اینکه یک نفری بهخاطر غیرتی که به وطنش، خاکش، مردمش، ناموسش، خانوادهاش، نظامش و هر آنچه فکر میکنید دارد، در موضوعاتی گنجانده میشود که آدمی دادخواه و عدالتخواه باشد تا پشت مردمش باشد و این روحیه برای من روحیه جذابی است؛ اینکه وجوه اصلی یک قهرمان را در خود دارد.
کارگردان آسمان غرب با بیان اینکه این دلایل موجب انتخاب این شخصیت شد، ادامه میدهد: زمانی که دیدم سوژه مناسبی است، آن را انتخاب کردم، ضمن اینکه برهه زمانی که به آن در فیلمنامه پرداختم، همچون خورشیدی دیدم که به واسطه عمل آنها میدرخشید، اما گذر زمان روی آن سایه انداخته بود.
عسگری اضافه میکند: رخداد دراماتیک و حماسهگونهای که در روزهای ابتدای جنگ انجام میدهند و ارتش سازمان درستی نداشت و سپاه تازه داشت، شکل و قوت میگرفت و این ماجرا موجب میشود تا شرایط ویژهای پیدا کند و اینها باعث میشود تا بتواند مرا برای ساخت موضوعی جذب کند که انجام هم شد.
آسمان غرب، نمونهای از تمام آسمان ایران استکارگردان نامی چهلودومین جشنواره فیلم فجر با اشاره به شناختش از شهید شیرودی قبل از آغاز ساخت فیلم میگوید: اطلاعاتم در این مورد شهید، اطلاعات محدودی بود که دیگران هم دارند، اما آنچه در ساخت این فیلم کمک کرد، گفتوگوهای میدانی با همرزمان شهید بود، ضمن اینکه مطالعات و اتفاقاتی که در آن برهه از زمان رخ داد، بخشی از ساخت فیلمنامه بوده است.
وی میافزاید: حضور میدانی در سرپل ذهاب، پادگان ابوذر و اتفاقات آنجا، همچنین گفتوگو با روستاییانی که در آن دوران از زمان و اینکه چرا آن کارها را در آنجا انجام داد، موجب شد تا فیلمنامه نوشته شود و به این شهید جذب شوم.
کارگردان نخستین فیلم حوزه مقاومت به نام «اتاقک گلی» درباره انتخاب فیلم دومش به نام آسمان غرب میگوید: دلیل این نام به این خاطر بود که این موضوع در غرب کشور اتفاق افتاد و در آسمان، البته آسمان غرب نمونهای از تمام آسمان ایران است و معطوف به غرب کشور نیست، بهطور قطع در جنوب کشور هم همینطور بوده است، بههرحال ما قهرمانانی را داریم که خلبان هستند و قهرمانی آنها در آسمان بوده است، حالا چه خلبان هواپیمای جنگی، بالگرد یا سایر که در روزهای جنگ مأموریتهای و پروازهای خاص و خطیر خودشان را داشتند.
عسگری با اشاره به استقبال مردم از اکران این فیلم روی پردههای سینما ادامه میدهد: اشتباهی در فیلمهای ما اتفاق افتاده است و آن این است که عنوانی روی فیلمی گذاشته میشود، بهطور مثال عنوان شیرودی یا قهرمان بهعنوان یک شخصیت کشوری یعنی زندگی او، در صورتی که در این فیلم اینطور نیست، این فیلم رخدادی از روزهای نخست جنگ است که بر حسب اتفاق علیاکبر شیرودی قهرمان آن روزها بود، بهخاطر همین برخی میگویند که چرا معنویات شیرودی را نشان ندادید؟، در واقع اشتباه محض است که بخواهیم در ۱۰۰ دقیقه تمام آنچه که شهید شیرودی بوده است را به نمایش درآوریم.
وی اضافه میکند: در این فیلم جنگندگی یا همان غیرت به وطن و جوهر انسانیت و اخلاق شهید شیرودی به نمایش در آمده است؛ شخصیتی که قهرمان ما در برههای از زمان بوده است و بزرگان از او به عنوان «مالک اشتر» زمانه نام میبرند و بهخاطر سلحشوری و جنگندگی او بوده است.
علاقه شهید شیرودی به حضرت امام راحلکارگردان آسمان غرب ادامه میدهد: نکته نخست درباره روایت این فیلم سلحشوری، جنگندگی و قصه این سلحشوریها در آن دوره بوده است و نکته دیگر در مورد معنویات و خانواده شیرودی است؛ شما به عنوان یک فیلمنامهنویس به یک زاویهای نگاه میکنید و آن شخصیت و جوهره شیرودی محسوب میشود و آن ویژگی برای جوان و نوجوان امروزی ملاک است و این قهرمان شجاع را دوست دارد، شما میخواهید آن را به جوان امروز نشان دهید، بنابراین باید آن را به زبان روز به جوان امروز رساند.
وی تاکید میکند: به عنوان مثال شهید شیرودی در جایی در این فیلم به امام و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایمان دارد؛ ابزار شیرودی بالگرد است؛ عکس امام را به آن میچسباند و به آن آهن بیخاصیت به لحاظ مفهومی جان میدهد و این همان زبان سینماست که سبب میشود نوجوان و جوان سینما را دوست بدارد.
عسگری با بیان اینکه با حضور در بعضی از اکرانهای فیلم در سینماها میبینیم که نوجوان و جوان با صوت و سرافرازی شیفته شیرودی میشوند و این نشانه خوب از نوع ارتباط جوان امروز با این قهرمانان است، میگوید: مطمئناً در یک فیلم ۱۰۰ دقیقهای نمیتوان تمام وجوه یک شخصیت مهم را مطرح کرد، شخصیتی که زمانی که خبر شهادتش به حضرت امام (ره) رسید، ایشان به فکر فرو رفتند و با اینکه درباره همه شهدا میگفتند خدا آنها را بیامرزد، اما درباره شهید شیرودی گفتند که او آمرزیده است، یا مقام معظم رهبری درباره این بزرگمرد فرمودند که شیرودی، اولین نظامی بود که به او اقتدا کردم.
کد خبر 748225